ارزیدن. بچیزی بودن. سود داشتن. ارزش داشتن. (یادداشت مؤلف). کرا کردن: گو بیاییدو ببینید این شریف ایام را تا شما را شاعری کردن کند هرگز کری. منوچهری. یکی برای تماشا به خشک رود برآی کری کند که برآیی به خشک رود کری. ابوالفرج رونی. چند گویی ز چرخ و مکر و فنش به خدا گر کری کند سخنش. سنائی. زار مانده ست مرده ری دنیا نکند جست را کری دنیا. سنائی. غمت به گرد دل من همی چه می گردد کری هم کندش گرد این محقر گشت. کمال الدین اسماعیل. مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد بیا ببین که کری می کند تماشایی. حافظ. رجوع به کرایه، کراء و کرا کردن شود
ارزیدن. بچیزی بودن. سود داشتن. ارزش داشتن. (یادداشت مؤلف). کرا کردن: گو بیاییدو ببینید این شریف ایام را تا شما را شاعری کردن کند هرگز کری. منوچهری. یکی برای تماشا به خشک رود برآی کری کند که برآیی به خشک رود کری. ابوالفرج رونی. چند گویی ز چرخ و مکر و فنش به خدا گر کری کند سخنش. سنائی. زار مانده ست مرده ری دنیا نکند جست را کری دنیا. سنائی. غمت به گرد دل من همی چه می گردد کری هم کندش گرد این محقر گشت. کمال الدین اسماعیل. مکدر است دل آتش به خرقه خواهم زد بیا ببین که کری می کند تماشایی. حافظ. رجوع به کرایه، کراء و کرا کردن شود
مرا کردن. جدال کردن. خصومت کردن. لجاج کردن. و رجوع به مرا کردن شود: به طول و عرض همی کرد با سپهرمری ز بس نشیب همی بست با سقر پیمان. عنصری. خط فریشتگان را همی نخواهی خواند چنین به بی ادبی کردن ولجاج و مری. ناصرخسرو. به شکل و هیئت جرم سپهر معذور است اگر نیارد با او بقیه کرد مری. ابوالفرج رونی (دیوان ص 120). ورکنی با او مری و همسری کافرم گر تو از ایشان بو بری. مولوی. سربریده از مرض آن اشتری کو بتک با اسب میکردی مری. مولوی. گفت پیغمبر که ای طالب جری هان مکن با هیچ مطلوبی مری. مولوی. ساحران در عهد فرعون لعین چون مری کردند با موسی ز کین. مولوی. ای مری کرده پیاده با سوار سرنخواهی برد اکنون پای دار. مولوی
مرا کردن. جدال کردن. خصومت کردن. لجاج کردن. و رجوع به مرا کردن شود: به طول و عرض همی کرد با سپهرمری ز بس نشیب همی بست با سقر پیمان. عنصری. خط فریشتگان را همی نخواهی خواند چنین به بی ادبی کردن ولجاج و مری. ناصرخسرو. به شکل و هیئت جرم سپهر معذور است اگر نیارد با او بقیه کرد مری. ابوالفرج رونی (دیوان ص 120). ورکنی با او مری و همسری کافرم گر تو از ایشان بو بری. مولوی. سربریده از مرض آن اشتری کو بتک با اسب میکردی مری. مولوی. گفت پیغمبر که ای طالب جری هان مکن با هیچ مطلوبی مری. مولوی. ساحران در عهد فرعون لعین چون مری کردند با موسی ز کین. مولوی. ای مری کرده پیاده با سوار سرنخواهی برد اکنون پای دار. مولوی